۱ آبان ماه
هشدارها درباره نابسامانی مدیریتی و نبود جراح در بیمارستان بندرگز جدی گرفته نشد
چشم های منتظر مهرانه…
مهشید گودرزیان _۲۶ مهر، ساعت شش و نیم عصر. سوپروایزر کشیک عصر کد بحران زده است. نیروهای پرستاری و پشتیبانی از خانه هایشان هم برای امداد و رسیدگی، فراخوان و به صف شده اند.شمار مصدومها بالاست و اوضاع سه تایشان وخیم است.
آن وسطها صدای گریه است که بر در و دیوار بیمارستان مینشیند. این صدای اشکهای”مهرانه” است،چهارمین مصدوم، که روی برانکارد از درد شکستگی استخوان ران به خود می پیچد، اشک می ریزد، و نفسش سنگین… ریه آسیب دیده و اقدام اورژانسی «چست تیوب گذاری» به سرعت باید انجام شود.
-جراح را صدا کنید…
-نداریم… جراح کشیک شیفت، آف است.
-جایگزین؟
-نیست… نیست… جایگزین معرفی نکرده اند.
مهرانه اشک می ریزد. درد دارد و نفس ندارد.
– رئیس بیمارستان را صدا کنید
-همان شش و نیم با ریاست و مدیر داخلی تماس گرفته شده
-پس کو؟ کجایند؟ وضعیت بحرانی است.
مهرانه بهوش است… درد دارد و نفس ندارد. اما اینجا بیمارستان است. رئیس دارد. مدیر دارد. جراح دارد. صبر کن مهرانه… کسی برایت کاری خواهد کرد.
مدیر داخلی نیست… رییس بیمارستان نیست… دو مصدوم تصادفی سی پی آر شده و برنگشته اند.
اوضاع به هم ریخته. به جز مصدومان تصادفی، امشب یک بیمار دیگر هم در آی سی یو کُد میخورد. سی پی آر می شود و بر نمی گردد.
امشب انگار هیچ کس قرار نیست برگردد…
بیمار و مصدوم به زندگی،
رئیس و مدیر و جراح به بیمارستان،
و مهرانه…
مهرانه درد دارد و نفس ندارد. انگار دیگر اشک هم ندارد.چرا صدای گریه نمی آید؟ این خوب نیست. وضعیتش وخیم است. دو ساعت دوام آورده، چشم انتظار جراح که آن تیوب لعنتی را کار بگذارد در سینه اش…اما در جان یک دخترک ۷ ساله مگر چه قدر صبوری جا میشود؟ مهرانه کد می خورد. نیروها می دوند برای احیا… مهرانه! گریه کن…مهرانه! نفس بکش…
اما وقتی رئیس بیمارستان شهدای بندرگز، ۱۲ شب و بعد از گذشت ۶ ساعت از اعلام وضعیت بحرانی توسط سوپروایزر به بیمارستان رسید، گریه های مهرانه شهرکی ۷ ساله دیگر بر در و دیوار بیمارستان نبود و او دیگر نفس نمی کشید… دو مصدوم دیگر نیز…یک مصدوم دیگر، یک «آدم» دیگر هم که به کردکوی منتقل شده بود به محض ورود به بیمارستان، جان سپرد.
*
شامگاه پنجشنبه ۲۶ مهرماه ۱۴۰۳،در جاده بندرگز به بندرترکمن، همانجا که مدیران شلخته نه برای روشنایی اش کاری کرده اند و نه برای مناسب سازی و ایمن سازی اش،همانجا که محلی ها “قتلگاه” میخوانندش، بر اثر برخورد دو دستگاه پراید و پژو فاجعه ای رخ داد که در نتیجه اش ۵ نفر، ۵ «آدم» کشته شدند. مهرانه شهرکی فقط ۷ سال داشت و یکی از آنها بود. مهرانه راهی بیمارستان شهدای بندرگز شد و پس از دو ساعت چشم انتظاری برای تیوب گذاری سینه، که به دلیل نبود جراح در این بیمارستان هرگز انجام نشد، چشمهای منتظرش را برای همیشه روی این دنیا بست.
*
پریشهر بارها درباره به هم ریختگی، مدیریت نابسامان و علی الخصوص نبود جراح در بیمارستان شهدای بندرگز مطالبی منتشر کرده و در خصوص ناکارآمدی بیمارستان در صورت بروز سوانح و تصادفات هشدار داده بود که واضحاً مورد بی توجهی استاندار، رئیس دانشگاه علوم پزشکی و نماینده مردم غرب استان قرار گرفت.
همچنین در پی شکایات مردمی از وضعیت بیمارستان بندرگز، مکاتباتی از سوی فرماندار این شهر و معاونت درمان علوم پزشکی گلستان برای تغییر مدیر بیمارستان شهدا انجام شده بود که به دلایل نامعلوم و با بروز مقاومتهایی از سوی اشخاص نامعلوم، تاکنون به سرانجام نرسیده است.
پایگاه خبری پریشهر
Www.parishahr.ir
اینستاگرام
parishahr.ir
تلگرام
https://t.me/pari_shahr
ایتا
https://eitaa.com/parishahr