بيمه ي داداش!

مهشيد گودرزيان- كامل روي صندلي جاگير نشده بودم كه انگار براي اطمينان از درستي مقصد ثبت شده در نقشه، پرسيد: -آفتاب؟ -بله…آفتاب موهاي ضخيم و بلند يك دست مشكي اش را از پشت بسته بود و هم ريتم با موزيك، سر و موها را آزادانه با هم در هوا تكان ميداد: «تو شبيهت ديگه نيست […]

بيمه ي داداش! ادامه مطلب »